Autoconverted from "1.srt"

(قسمت اول)

 

!قربان!قربان

 

...فرمانده

 

چه شده؟

 

پادشاه دستور داده شما و وزير دربار
.به ملکه معزول سم بدهيد

 

...چي؟چطور ممکنه

 

چرا اين دستور به من محول شده؟

 

نمي دانم.ولي رئيس گارد سلطنتي
...دستور داده

 

.سريع اينکار را انجام دهيد

 

سيزدهمين سال فرمانروايي شاه سون جونگ
(1482)آگوست

 

وزير،سه سال است که ملکه خلع شده

 

دستور مسموم کردن ملکه به خاطر خروج از
اقامتگاهش زياده روي نيست؟

 

.او مادر وليعهد است

 

...اگر او به پادشاهي برسد

 

نگران نباش
اتفاق بدي نخواهد افتاد

 

مي خوري؟

 

چطور مي خواي وقتي هشياري
آن صحنه را ببيني؟

 

حالت خوبه؟وضعش چطوره؟

 

فکر مي کنم قوزک پايش آسيب ديده

 

خيلي متاسفم
...اتفاقي بود،اسبه

 

حتي اسبه هم نمي خواهد به
خانه ملکه معزول برود

 

چرا اين اسب عين ديوانه ها مي پرد؟

 

تو شراب خوردي؟

 

چطور جرات کردي چنين گستاخي کني
وقتي که در حال اجراي دستور پادشاه هستي؟

 

قربان،من سزاوار مرگ هستم
26
00:04:22,943 --> 00:04:24,706
مي تواني حرکت کني؟

 

بله

 

من دستور را اجرا خواهم کرد
حتي اگر احتياج به کمک داشته باشم

 

بسيار خوب
در اين وضعيت چه کار مي تواني بکني؟

 

!آدم پست
بعدا به خاطر اين کارت مجازات خواهي شد

 

با شرايطي که پيش آمده
!سريع او را پيش يک دکتر ببريد

 

!بله،قربان

 

ملکه عزل شده ملکه يون سرشتي
نابکار و خطرناک دارد

 

و هنگامي که در دربار بود
خيلي کارهاي گمراه و فاسد انجام مي داد

 

بي رحمي اش بدتر شد
ولي من در مورد او دو دل بودم
36
00:05:29,809 --> 00:05:33,176
چون او مادر وليعهد است

 

و اين باعث شد که کشور به بد وضعي دچار شود

 

من به او دستور مي دهم در خانه خودش
و در 16 آگوست سم بخورد

 

من بايد پادشاه را ببينم

 

اگر او خودش به من بگويد،من سم را خواهم خورد
پادشاه را بياوريد

 

گناهکار بايد ساکت باشد
اين دستور پادشاه است

 

ممکن نيست،او پادشاهي نيست
که دستور قتل مادر پسرش را بدهد

 

فقط به اين خاطر که با پاي برهنه
به ديدار پسرش رفته

 

کاملا مشخص است که اين يک دسيسه
براي آسيب رساندن به خاندان سلطنتي است

 

خفه شو.چطور جرات مي کني
اين توهين ها را به زبان بياوري

 

سم را بهش بدين

 

دست نگهداريد!من مادر وليعهد هستم

 

اگر هنوز اصرار به کشتن من داريد
پس شاهزاده را به اينجا بياوريد

 

سروان،همين حالا مجبورش کنيد سم را بخورد

 

!همين حالا

 

!همانجا بمانيد
!چطور جرات مي کنيد به طرف من بياييد

 

از دستور پادشاه سرپيچي مي کنيد؟
!همين حالا مجبورش کنيد بخورد

 

نگهش داريد

 

!دست نگهداريد!چطور جرات مي کنيد

 

دست به من نزنيد.من ملکه اين
کشور بودم.خودم مي خورمش

 

خودم مي خورمش

 

!اعليحضرت!اعليحضرت

 

وليعهد!بر تخت پادشاهي جلوس کن
و به کين خواهي من انتقام بگير

 

مادر...درباره قساوت آنها به وليعهد بگو

 

پست فطرتها،سزاي اين کارتان را خواهيد ديد

 

اعليحضرت

 

وليعهد يونگ
(يون سان کن آينده)

 

اعليحضرت

 

آيا بانوان دربار به اين طرف مي آمدند؟

 

بله

 

به آنها نگو که من را ديدي

 

بله اعليحضرت

 

اعليحضرت کجاييد؟
ما تسليم شديم اعليحضرت

 

!لطفا بياييد بيرون اعليحضرت

 

پست فطرتها! سزاي اين کارتان را خواهيد ديد

 

!دست نگهداريد

 

!اعليحضرت

 

!دست نگهداريد! من مادر وليعهد هستم

 

!وليعهد را بياوريد
!اعليحضرت

 

!چطور جرات مي کني

 

بيدار شدي؟

 

همه اش را بنوش

 

بايد بعد از افتادن از کوه بيهوش شده باشم

 

دستت آسيب ديده.بعد از چند روز استراحت
حالت خوب مي شود

 

سپاسگزارم

 

آقا من بايد به راهم ادامه بدم
لطفا راه خروج را نشانم بدهيد

 

آقا

 

به نظر نمي رسد آن تيپ آدمي باشيد
که به ديگري آسيب برساند

 

ولي چرا خون زيادي در دستانتان است؟

 

ببخشيد آقا؟منظورتان چيست؟

 

...سرنوشتت،دريغا

 

آقا، منظورتان چيست؟

 

لطفا به من بگوييد چرا
به حال سرنوشت من افسوس مي خوريد؟

 

سرنوشت تو در دست سه زن است

 

اگر چه زن اول را کشتي اما بخاطرش نخواهي مرد

 

دومين زن به خاطر تو خواهد مرد
ولو اينکه جانش را نجات داده اي

 

و سومين زن باعث مرگت خواهد شد
اما زندگي خيلي ها را نجات خواهد داد

 

آقا، چکار بايد کنم؟چکار بايد کنم تا خودم را
از دست اين سرنوشت رها کنم؟

 

بهترين کار اينست که آنها را ملاقات نکني

 

چطور؟چطور مي توانم اولين زن را ملاقات نکنم؟

 

مگر در حال حاظر او را ملاقات نکرده اي؟

 

...به همين خاطر است که سرنوشتت تاسف آور است

 

و دومين زن...نه...به خاطر
سومين زن خواهم مرد؟

 

چطور مي توانم سومين زن را ملاقات نکنم؟

 

با دومين زن برخورد نکن

 

پس چطور مي توانم دومين زن را نبينم؟

 

لطفا به من بگوييد، آقا

 

آقا، اينها چه معني اي دارند؟

 

!آقا! لطفا صبر کنيد، آقا

 

چه معني مي توانند داشته باشند؟

 

است به معني بي پروا "geum" اين

 

است به معني فروتن و مهربان "soon" اين

 

است به معني خوب "hoo" اين

 

با توجه به زنها؟يک زن بي پروا، يک زن مهربان
و يک زن خوب

 

نظري داري؟

 

نه

 

مردمان عصر باستان براي گفتن رازها از واژه هاي
مرکب استفاده مي کردند

 

منظورتان از واژه هاي مرکب چيست؟

 

نمي داني؟وقتي شاه تائه جو اين پادشاهي را بنيان نهاد

 

"mok-ja-deuk-guk" مردم مي گفتند
(درخت،پسر،بدست آوردن،پادشاهي)

 

پسر "ja" درخت و"mok"
ترکيب شده اند Yi به فرم

 

به اين معني که پسري نام خانوادگي اش يي بوده
به پادشاه رسيده است

 

حالا اينها که اينطوري هستند
ترکيب آنها چه معني مي تواند داشته باشد؟

 

ترکيب شده است از "Geum"
امروز "geum" زن و "yeo"

 

"اين معني را مي دهد "زني که امروز ديده اي
چه وقت اين کاغذ ها را گرفتي؟

 

ديروز گرفتم

 

زني که ديروز ديده اي
ديروز زني را ملاقات کرده اي؟

 

،صورتت را که مي بينم
فکر مي کنم زني را ديده اي

 

پس ديگر واژه ها هم مي تواند بقيه را مشخص کند؟

 

زن دوم واژه هايش ترکيب شده از
رودخانه "hyeol" سر و "cheon"

 

و سومي مربوط مي شود به
فرزند "ja" زن و "yeo"

 

پس من به خاطر ملکه عزل شده خواهم مرد؟

 

و آن دو زني که من آنها را خواهم ديد
چه کساني هستند؟

 

دومين سال فرمانروايي يونسان کن
(جولاي (1496

 

!قربان! لطفا صبر کنيد

 

دوباره بايد آن کاهن احمق باشد

 

چهارده سال گذشته است
تو واقعا او را ملاقات کردي؟

 

تو مطمئني آن مرد پير
آن نوشته ها را به تو داده؟

 

حتي اگر درست هم باشد تو الان چهل سال داري
و هنوز هم ازدواج نکردي

 

به خاطر آن مرد پير
تو حتي به دختر ها هم نگاه نمي کني؟

 

و چطور مي تواني به ترک کارت فکر کني؟

 

من فکر مي کنم همه اش توي ذهنت است

 

تو به خاطر اينکه فرمانروا عوض شده
احساس گناه مي کني

 

تو حتي به من گوش نمي دي
گفتي مي خواهي کارت را ترک کني

 

پس چطور مي خواهي زندگي کني؟

 

من دارم از اينجا مي رم

 

چي؟چه وقت؟

 

امروز آخرين روز کارم است
فردا از اينجا مي رم

 

!تو چه احمقي هستي

 

نمي توانم آن چشمها را فراموش کنم

 

چشمهاي ملکه معزول که به من نگاه مي کرد

 

بله، من هم همينطور

 

شنيدي اعليحضرت آن آهو را چطور بي رحمانه کشت؟

 

همان آهويي که مورد علاقه پادشاه قبلي بود؟

 

من مي دانم که او معلم دوران کودکي اش را هم کشته

 

فکرش را بکن اگر او در مورد مادرش چيزي بفهممد
چه کار خواهد کرد؟

 

فقط تصورش را بکن چه اتفاقي ممکن است بيافتد

 

بانوي من، با من کاري داشتيد؟

 

بله.پادشاه دوباره دستور غذاي پاي خرس آب پز تو را داده است

 

بانو چويي مشغول تدارک مواد اوليه است
پس يک نگاهي بنداز

 

بله ،بانوي من

 

همه چيز آماده است؟

 

بله

 

من دوباره سعي ام را مي کنم

 

چه کار اشتباهي انجام دادي؟

 

تو هنوز نمي داني مقدار روغن پريلا که پادشاه
دوست دارد چقدر است؟

 

دوباره درستشان کن

 

بله، بانوي من

 

...باد بوي خوش مواد را ضعيف کرده پس

 

مواد نهايي را جداگانه آماده کنيد
خودم اين کار را انجام مي دهم

 

مي توانيد برويد و لباستان را بپوشيد

 

بله، بانوي من

 

لباسهايم را بياور
بله، بانوي من

 

بانوي منف خدمتکار شما ميونگ هستم

 

چه کار داري؟

 

يک چيزي را بايد به شما بگويم

 

بيا تو

 

بنشين

 

چي هست؟

 

ازت پرسيدم راجع به چي هست؟

 

درباره غذايي است که پادشاه دستور داده
آنرا براي مادر بزرگش بفرستيم

 

اين همان غذاي مخصوصي نيست که آشپزخانه سلطنتي براي
ورم عضو مادر بزرگ پادشاه درست کرده؟

 

بله، ولي بانو چويي به آن ريشه اقونطيون و سير و
يک نوع گياه چيني) اضافه مي کند) cnidium officinale

 

مگر ريشه اقونطيون براي براي چنين علائم مريضي
استفاده نمي شود؟

 

بله، ولي استفاده خام آن باعث گيجي مي شود

 

خام cnidium officinale و استفاده از
باعث تاخير در جريان انرژي مي شود

 

و اين خودش موجب مريضي مي شود
و براي درمان ورم استفاده اي ندارد

 

اوايل چندان اهميتي نمي دادم
...فکر مي کردم که

 

آن نسخه دارويي خوبي است که توسط پزشکان تجويز شده

 

اما من نگرانم نشانه هاي بيماري اش بدتر شود

 

در اين مورد مطمئني؟

 

بله، بانوي من

 

از چه وقت متوجه شدي؟

 

چهار روزي مي شود

 

منظورت از روزي است که پادشاه دستور غذا را داده؟

 

چرا اينقدر مراقب بانو چويي بوده اي؟

 

اتفاقي بود، بانوي من

 

کس ديگري هم در اينباره چيزي مي داند؟

 

تنها من مي دانم

 

مطمئني؟

 

بله

 

باشه.خودم مخفيانه ترتيب کار را خواهم داد
تو هم به کسي چيزي نگو

 

بله، بانوي من

 

بيک يونگ يه لحظه بيا

 

چه شده؟بايد برم

 

موضوع را بهش گفتم

 

کي؟بانوي اول آشپزخانه؟

 

(نه، بانوي چشنده (بانويي که وظيفه اش امتحان مزه غذاست

 

خوبه، فکر کنم اينطوري بهتره
او چي گفت؟

 

خودش ترتيب کارها را خواهد داد

 

از من پرسيد کس ديگري هم از موضوع خبر داره؟
ولي من درباره تو چيزي بهش نگفتم

 

چرا؟

 

...تو هيچوقت نمي فهمي

 

!بيک يونگ

 

...بايد برم

 

مواد پيش غذاي امشب فاسد شده

 

...اوه، نه

 

بعدا حرف مي زنيم
باشه

 

...ببخشيد

 

اينبار چي مي خوايد؟

 

اين چيه؟

 

اين پودر صورت چينيه

 

من اينجا فقط يک خدمتکارم
اگر به اين کارهايتان ادامه بديد

 

به بانوي منشي ها گزارش مي دم

 

من قصد ديگري ندارم
فقط خواستم از شما قدر داني کنم

 

خواهش مي کنم قبول کنيد

 

اين چيه؟اين پودر
صورت زناي چيني نيست؟

 

ميونگ تو بايد خيلي خوشحال باشي
با منم تقسيمش کن

 

حتما

 

با اينکه او مديون توست
ولي دارد زياده روي نمي کند؟

 

چه اهميتي داره؟کاش من هم
يکي را داشتم که به من اينچنين هديه هايي را مي داد

 

شما اينجا چي کار مي کنيد؟

 

تقريبا موقع جشن است
شما اينجا چکار مي کنيد؟

 

صبر کن

 

چه شده؟

 

بانوي اول آشپزخانه با تو کار داره

 

اين وقت شب؟

 

او ما را هم صدا زده

 

دير کرده

 

تويي بيک يونگ؟

 

درش بياريد

 

بازش کنيد

 

به گناه خودت معترف هستي؟

 

درباره چه گناهي حرف مي زنيد؟

 

دوباره مي پرسم
آيا به گناهت معترف هستي؟

 

بانوي من، درباره چي هست؟
...لطفا به من بگيد

 

چرا با من اينطوري رفتار مي کنيد؟

 

چطور جرات مي کني خودت را بي گناه نشان بدي؟

 

!بانوي من

 

بانوي دربار کيه؟
(بانوي دربار زن پادشاه است (منظور همسر يا صيغه نيست

 

،که بايد مراقب گفتار و رفتارش باشد
و وقارش را حفظ کند

 

و نبايد توي صورت هيچ مرد ديگري نگاه کند

248
00:30:50,862 --> 00:30:53,456
اينها قوانين قصر سلطنتي هستند

 

مي دانم بانوي من، من هميشه به تمام وظايفم عمل کرده ام

 

هميشه به تمام وظايفت عمل کرده اي؟

 

پس اينها چيه؟

 

...اونها...اونها

 

تو افسري که مامور محافظت از دروازه منچون است را ميشناسي؟

 

تو يکبار تا نيمه شب با او بودي، درسته؟

 

درسته يا نه؟

 

درسته، ولي دليلش به اين خاطر بود که او از شدت
درد شکم بي حال روي زمين افتاده بود

 

و من او را معالجه کردم

 

چطور معالجه اش کردي؟

 

به او يک فنجان آب گرم و کمي دارو دادم

 

پس او هم به پاس قدر داني به تو اين آويزه و پودر گرانقيمت را داد؟

 

و تو هم بدون فکر قبولشان کردي؟

 

...بانوي من، اينطور که به نظر مياد نيست

 

پست!چطور جرات مي کني به من دروغ بگي؟
اگر او از درد شکم بي حال شده بود

 

حتي اگر درمانش هم کردي بايد به يک افسر ديگر موضوع را مي گفتي

 

چطور ممکن است او اين اشيا قيمتي را به تو بدهد؟

 

و چطور توانستي آنها را بپذيري؟

 

مگر اينکه با او خودماني شده باشي

 

کي مي تواند اينها را توضيح بدهد؟

 

بانوي من، اين درست نيست
واقعا حقيقت ندارد

 

خفه شو! بهم بگو چهار روز قبل چه ديدي

 

...ديدم بانو پارک با چند تا مرد

 

شب با همديگه رفتن تو انبار

 

...بانوي من، هرگز..هرگز
چنين اتفاقي نيفتاده

 

...به همين خاطر نبود
که اون سخنان خصومت آميز را درباره بانو چويي گفتي؟

 

!حقيقت نداره! حقيقت نداره

 

تو اينچنين رسوايي براي خودت به بار آوردي
و يک چنين بانويي شايسته آن است

 

که به زندگي اش پايان داده شود
تو حتي سعي کردي براي دوستت پاپوش درست کني

 

تو بايد براي سزاي گناهت کشته شوي

 

روزي که بانوي دربار شديد ما به شما چه گفتيم

 

پيامدهايي هستند که خيانت به شاه حساب مي آيند

 

به مردي گرايش داشته باشيد
يا به دوستتان خيانت کنيد

 

!بانوي من، منصفانه نيست
!من دارم به نادرستي متهم مي شم

 

!شروع کنيد

 

داريد چکار مي کنيد؟

 

خوب به خاطر بسپاريد و
هرگز اجازه نديد چنين اتفاقهايي دوباره بيافته

 

جسد را پنهان کنيد و برگرديد

 

گريه نکن

 

ولي عمه، واقعا مجبور بوديم تا اونجا پيش بريم؟

 

چه نادان...يک دانه مطمئنا رشد مي کند
تا شکوفه و ميوه دهد

 

همچنانکه يک ذره آتش مي تواند شعله ور شود

 

تو نمي تواني با اين نازک دلي ات اين موقعيت را حفظ کني

 

به هر حال تو برادر زاده من هستي

 

و جانشين بعدي مقام بانوي اول آشپزخانه سلطنتي

 

و اين مقام هميشه متعلق به خانواده ما بوده

 

فکر مي کني اساس موفقيت خانواده ما چه بوده

 

وقتي که خاندان ما فقط از طبقه متوسط بوده است؟

 

خانواده ما 5 بانوي اول دربار عمل آورده

 

و از زمان شاه مون جونگ به 6 پادشاه خدمت کرده است

 

فکر مي کني چه چيز در اين قصر ممکنش مي کند

 

جايي که هيچ کس نمي داند نفر بعدي اي که کشته مي شود کيست؟

 

مي داني چطور پنج امين مادر بزرگ ما بانو چويي مال هي

 

اولين بار بانوي اول آشپزخانه شد؟

 

او مدام براي شاه مون جونگ که از دملهايش رنج مي برد
گوشت خوک درست مي کرد

 

ولي گوشت خوک براي دمل ممنوع است
و پزشکان نمي توانستند اجازه چنين کاري بدهند

 

در واقع پزشکان آدمهاي پادشاه بعدي
شاه سي جو بودند

 

...بانو چويي اينرا فهميده بود و

 

و با به خطر انداختن جانش
خودش را با اشرافيان قدرتمند در انداخت

 

زندگي همه روي اينچنين خطي قرار دارد

 

اينقدر ترسو نباش
و موقعيت را درک کن

 

و از ما ياد بگير تا دچار اشتباه نشي

 

خانواده ما و زندگي ما بستگي به اين دارد

 

ازم پرسيد کس ديگري هم مي داند
ولي من در مورد تو چيزي بهش نگفتم

 

چرا؟

 

...تو هيچوقت نمي فهمي

 

ميونگ...خواهش مي کنم...خواهش مي کنم

 

!آهاي! هي

 

راهب! راهب! شما اينجاييد؟

 

چه شده؟

 

راهب! اون داره مي ميره، لطفا کمک کنيد

 

بيا داخل

 

چه شده؟

 

به نظر مي رسه به او بوجا داده باشند

 

منظورتان اينست که به او سم دادند؟
اميدي هست؟

 

ولي با توجه به اينکه هنوز زنده است

 

بايد مقدار کمي سم خورده باشد
و يا کمي پاد زهر

 

پس مي تواند زنده بماند؟

 

من مي رم پادزهر درست کنم، تو هم دنبالم بيا

 

درست کردن پادزهر کمي زمان مي برد

 

کمي لوبياي سبز تو آب بجوشان و بده بهش بخوره

 

اين کمک مي کنه مسموميتش بر طرف بشه

 

خيلي خوب

 

بيا اين لوبيا سبزها را بگير
تو آب بجوشانش و بده بهش

 

او بعد از خوردنش استفراغ مي کند و اين علامت خوبي است
تو مدام بايد اينها را بدي بهش بخورد

 

ديگ دارو هم آنجاست

 

باشه

 

اينرا بخور

 

هنوز بايد بخوري

 

لطفا بخوريد، تا بتوانيد زنده بمانيد

 

حالش خوب ميشه؟

 

اگر چه خيلي ضعيف شده، فکر مي کنم
که از مرحله بحراني عبور کرده است

 

درباره دليل مسموم کردنش چه گفت؟

 

نمي دانم.من فقط او را کنار رودخانه
پيدا کردم و به اينجا آوردم

 

به هر حال، تو جانش را نجات دادي

 

منظورتان چيست؟مگر نگفتيد او خودش قبلا پادزهر خورده؟

 

با ين وجود، اگر تو نبودي او تا حالا مرده بود

 

تو کار بسيار بزرگي انجام دادي

 

به هر حال، تو جانش را نجات دادي

 

نجيب با واژه هاي ساده سر و رودخانه

 

او سرش توي رودخانه بود
او مي تواند زن دوم باشد؟

 

زن دوم به خاطر تو خواهد مرد
اگر چه جانش را نجات داده اي

 

براي اينکه با سومين زن روبرو نشوي
پس دومين زن را ملاقات نکنم

 

...و دومين...نه
من به خاطر سومين زن خواهم مرد؟

 

چطور مي توانم سومين زن را نبينم

 

با دومين زن ملاقات نکن

 

چطور مي توانم دومين زن را ملاقات نکنم؟

 

!آقا! آقا

 

جلويش را نگير
او گفت استفراغ علامت خوبي است

 

ميونگ...تو زنده اي؟
آنها نقشه قتل تو را دارند

 

من نمي دانم چکار کنم

 

تو گفتي بوجا با دارويي که با لوبياي سبز

 

درست ميشه رفع ميشه
ولي من نمي دانم تو زنده بماني

 

ميونگ، تو هنوز زنده اي؟
اگر مرده اي، هيچوقت منو نبخش

 

ولي اگر زنده اي، به حرفام گوش کن
من جزييات را نمي دانم

 

ولي باور نمي کنم که تو با يه مرد سر و سري داشته باشي

 

بنابراين، تو نبايد به قصر برگردي

 

يا اونا پيدات کنند
به جاي دوري فرار کن، خواهش ميکنم زنده بمان

 

تو بايد منو به خاطر اينکه تسليم تهديد اونا شدم تنبيه کني

 

...ميونگ...خيلي متاسفم

 

مي توانم بيام تو؟

 

لطفا بنشينيد

 

من نمي توانم به هيچ طريقي بابت اينکه
جان مرا نجات داده ايد جبران کنم

 

لطفا بابت اينکه چيزي بجز تعظيم ندارم که به شما بکنم
من را ببخشيد

 

من بايد بروم
having only received your grace

 

هنوز خيلي زوده که شما بريد

 

ديگه نمي خوام بيشتر از اين مزاحم بشم

 

به کجا مي خواهيد برويد؟

 

شما حتي چيزي آماده نکرديد
چکار خواهيد کرد؟

 

نگران نباشيد.باز هم متشکرم

 

خدانگهدار

 

دومين زن به خاطر تو خواهد مرد
اگر چه جانش را نجات داده اي

 

يکم شوربا مي خوايد برايتان بيارم؟

 

متشکرم ولي من پولي ندارم

 

مهم نيست بفرماييد

 

همينطور که گفتيد بهش برنج و شوربا دادم
پس پولم را بدهيد

 

لطفا يک اتاق جداگانه و

 

يک جفت کفش بهش بديد

 

شما به من دو تا مي دهيد؟

 

لطفا بهش نگوييد
که من اينها را به شما گفته ام

 

البته

 

کاره سختيه
فکر مي کني از عهده اش بر مياي؟ بله

 

خوبف باشه

 

تو خيلي خوشگلي
کي آمدي اينجا؟

 

لطفا بس کنيد

 

ازت يه سوا پرسيدم
کجا ميري؟ بنشين

 

!يک پيک برام بريز

 

چکار مي کني؟
رئيس از تو يک جام شراب خواست

 

تو خيلي خوشگلي

 

هي

 

چيه؟

 

نبايد اين چنين کارهايي را بکني
دستانت براي چنين کارهايي ساخته نشده

 

او گفت تو به خاطر من مي ميري
هر چند من نجاتت دادم

 

خطرناکه که با من بماني

 

من زندگيم را مديون شما هستم

 

لطفا از من نگهداري کن

 

چهارده سال پيش من افسر گارد سلطنتي بودم

 

وقتي که به ملکه معزول سم داده شد
آنجا بودم

 

و در راه بازگشت به خانه
يک استاد روحاني را ديدم

 

او به من گفت سه زن وجود خواهند داشت
که سرنوشت مرا تعيين مي کنند

 

گفت با وجود اينکه اولين زن را کشتم
ولي نخواهم مرد

 

دومي را نجات مي دهم
ولي او به خاطر من مي ميرد

 

و گفت سومين زن باعث مرگ من خواهد شد
ولي زندگي خيلي ها را نجات خواهد داد

 

او نوشته هايي به من داد
که به آن زنها اشاره مي کند

 

اولين زن ملکه معزول يون بود

 

و دومين زن تو هستي
او گفت تو به خاطر من مي ميري

 

هنوز مي خواي دنبالم بياي؟

 

هشت سال بعد دهمين سال فرمانروايي يون سان کن
(آگوست (1504

 

!پدر

 

خب گرفتيش؟

 

مادر کجاست؟ مادر کجاست؟

 

...مادر

 

دنبالم بيا

 

چکار مي کني؟
مگه نگفتم دنبالم بيا؟

 

...مادر